محل تبلیغات شما

به طور كلی تدریس در كلاس درس، یك فعالیت آگاهانه و برنامه‌ریزی شده است كه توسط معلم در جهت نیل به اهداف خاصی طراحی و تدوین می‌شود. معلم برای كسب موفقیت درتدریس باید از نظریه‌های نوین آموزشی، رواشناسی یادگیری و تربیتی، اطلاعات و آگاهی لازم را داشته باشد.

روش تدریس معلم باید با اصول و اهداف آموزش و پرورش و ویژگی های دانش‌آموزان هماهنگ باشد تا بتواند ضمن جهت دادن به فعالیت‌های آموزشی خود، دانش‌آموزان را به سوی اهداف تعلیم و تربیت هدایت كند. اگر معلم خواهان آن است كه كارآیی و موفقیت بیشتری در تدریس داشته باشد، باید ضمن مهارت و تسلط بر محتوای درسی به نكات ظریف و حساس روانشناسی (یادگیری و تربیتی) به طور دقیق توجه كند.

از آنجا كه فراگیرندگان در هر یك از دوره‌های آموزشی، نیازهای ویژه‌ای دارند، بنابراین آشنایی معلمان با خصوصیات رشد و نیازهای فراگیرندگان در هر یك از دوره‌های تحصیلی، می‌توانند در پیشرفت تحصیلی و تكامل شخصیت ‌آن ها بسیار موثر باشد. برای تحقق چنین امری معلم باید از كاربرد روانشناسی تربیتی در آموزش آگاه بوده و به راحتی بتواند اصول و قواعد آن را در كلاس اجرا كند.

این گزارش به مهمترین كاربردهای روانشناسی تربیتی در آموزش اشاره می‌كند. معلم قبل از شروع به تدریس باید از آمادگی شاگردان خود برای یادگیری آگاهی كامل داشته باشد از این رو پیوسته باید تلاش كند با تحقیق و كنجكاوی اطلاعات لازم را در این زمینه به دست آورد.

یكی از نظریه‌های بسیار مفید در این مورد، نظریه انگیزه مازلو» است كه این امكان را به معلم می‌دهد كه از وضع نیازهای اولیه شاگردان خود اطلاع داشته باشد و نسبت به رفع آن ها اقدام‌های لازم را انجام دهد. كاربردهای نظریه انگیزش مازلو در تدریس بسیار امیدواركننده است. یكی از كاربردهای كاملاً عملی این است كه معلم باید تمامی توان خود را به كار گیرد تا مطمئن شود كه نیازهای فروتر دانش آموزان بر طرف شده است تا بدین ترتیباحتمال پرداختن آن ها به نیازهای عالیتر بیشتر شود.

از نیازهای اولیه شاگردان آن است كه از لحاظ بدنی دارای وضع مناسبی باشد، احساس امنیت و احترام كند و اطمینان یابد كه مورد توجه و علاقه دیگران است. از آنجا كه توجه به نیازهای جسمانی و فیزیولوژیك دانش‌آموزان هنگام یادگیری بسیار مهم است، معلم باید به وضع بدنی آن ها رسیدگی كند و توجه داشته باشد كه ممكن است دانش آموزان گرسنه یا تشنه باشند.

از این رو باید به آن ها فرصت داده شود تا بتوانند به رفع نیازهای خود بپردازند و محیط كلاس را طوری ترتیب دهد كه شاگردان از لحاظ جسمانی و روانی آسایش و آرامش داشته باشند و مهم تر از همه به این نكته پی ببرند كه معلم به آن ها علاقه‌مند و خواهان موفقیت آنان است. اگر نیازهای پایین‌تر دانش‌آموزان به خوبی برطرف شود، آن ها آمادگی بیشتر و بهتری برای یادگیری پیدا خواهند كرد.

اگر دانش‌آموزان شما از لحاظ بدنی در وضع مناسبی باشند، احساس امنیت، راحتی، تعلق و احترام كنند، احتمالاً آماده‌‌تر خواهند بود. در كلاس شما در جستوی ی نیاز به دانستن و فهمیدن باشند. معلم نسبت به آنچه در كلاس درسش رخ می‌دهد، مسئولیت اصلی را به عهده دارد. بنابراین هر چه بیشتر بتواند به رفع نیازهای دانش‌آموزان خود بپردازد، آن ها آمادگی بیشتری برای نیل به سطوح عالیتر رشد پیدا خواهند كرد.

اما معلم نمی‌تواند موقعیتی را فراهم كند تا تمامی شاگردان به سطح عالی ترین نیازهای رشد برسند، چون هر چه بخواهد در این زمینه تلاش كند، باز هم ممكن است دانش‌آموزی به دلیل آنكه مورد توجه والدین و یا دوستانش قرار نگرفته، نسبت به یادگیری و آموزش علاقه‌ای از خود نشان ندهد. حتی اگر تمامی تلاش خود را در بر طرف کردن نیازهای فروتر سلسله مراتب مازلو به كار گیرید، ولی باز هم واضح است كه احتمال اینكه بتوانید موقعیتی را فراهم كنید تا تمامی دانش‌آموزان شما همیشه در سطوح عالی ترین نیازها عمل كنند، بسیار كم است.

به عنوان مثال كودكی كه احساس می‌كند والدینش او را دوست ندارند و یا همسالانش او را نمی‌پذیرند، ممكن است به كوشش‌های شما واكنش مناسب نشان ندهد. اگر نیاز او به دوست داشتن، تعلق و احترام در او ایجاد شده باشد، احتمال اینكه حال و حوصله یادگیری داشته باشد، كم است/ فقط در شرایط تقریباً ایده‌آل است كه نیازهای عالی پدیدار می‌شود.

دانش‌آموزان باید از لحاظ نشستن در كلاس راحت باشند و فضای مناسب برای كار و آزمایش داشته باشند. نحوه قرار گرفتن صندلی‌ها باید طوری باشد كه موجب حواس‌پرتی آن ها نشود. محیط فیزیكی كلاس و جو حاكم بر آن به گونه‌ای نباشد كه دانش‌آموزان به‌طور مدام منتظر فرار و گریز از مدرسه باشند.

دانش‌آموزان با تفاوت‌های فردی قابل ملاحظه‌ای وارد مدرسه می‌شوند، این وظیفه معلم است این تفاوت‌ها را شناسایی كند و تدریس خود را به فراخور استعداد و توانایی آن ها ارایه دهد. تفاوت‌های فردی دانش‌آموزان یكی از مهم ترین مسائل در كلاس درس است كه معلم باید توجه خاصی به آن داشته باشد و فرآیند یاددهی ـ یادگیری كلاس را طوری تنظیم كند تا تمامی دانش‌آموزان به تناسب آمادگی ذهنی خود بتوانند از آن استفاده كنند.

عده‌ای از دانش‌آموزان به دلایل مختلف با اضطراب و ناراحتی وارد كلاس می‌شوند، معلم باید تمامی تلاش خود را به كار گیرد تا اضطراب و نگرانی آن ها را به حداقل برساند و زمینه مثبت‌اندیشی و خلاقیت را برای آنان فراهم كند. دانش‌آموزانی هم در كلاس پیدا می‌شوند كه نه فقط هیچ‌گونه اضطرابی ندارند، بلكه از تجارب یادگیری خوبی نیز برخوردار هستند كه باید مورد تشویق قرار گیرند.

معلم می‌تواند از این گونه تجارب در جهت یادگیری بهتر و آسان تر تمامی دانش‌آموزان استفاده كند. یكی دیگر از عواملی كه در یادگیری شاگردان نقش اساسی دارد، ایجاد انگیزه در آن ها است و معلم نباید از عامل انگیزه در تحریك دانش‌آموزان غفلت می‌كند. انگیزه، دانش‌آموز را به سمت یادگیری سوق می‌دهد، علاقه و عشق او را برمی‌انگیزاند و به فعالیت‌ها و تلاش‌های او شكل و جهت می‌بخشد.

 انگیزه به دو صورت است:  درونی و بیرونی

معلم باید سعی كند انگیزه درونی شاگردان را افزایش دهد و انگیزه بیرونی آن ها را به حداقل برساند. البته معلم نمی‌تواند همیشه دانش‌آموزان را در بالاترین درجه انگیزش، به یادگیری وادارد ولی باید بكوشد در حد امكان از شكست‌های درسی آنان جلوگیری كند تا دانش‌آموزان به یادگیری و انجام تكالیف درسی بیشتر علاقه‌مند شوند.

یكی از روش‌های مۆثر در ایجاد انگیزه در دانش‌آموزان، تشویق لفظی است كه به ویژه در كودكان خردسال كاربرد بیشتری دارد. وقتی دانش‌آموزان بر مفهوم و مطلبی تسلط پیدا می‌كنند و یا در زمینه‌های گوناگون اطلاعاتی را به‌دست می‌آورند، باید مورد تقدیر و تشویق معلم قرار گیرند. زیرا این كار باعث می‌شود علاقه و انگیزه آن ها نسبت به یادگیری بیشتر شود.

یافته‌های پژوهشی تأیید می‌كنند معلم می‌تواند تحسین و تشویق را به عنوان یك عامل مثبت به كار گیرد و موجب پیشرفت‌های ‌آموزشی شاگردان شود. همچنین معلمانی كه با دقت و دلسوزی به كار آموزشی می‌پردازند، بازده شاگردانشان خیلی بهتر از آن هایی است كه توجه و احساس مسئولیت نمی‌كنند. واما می پردازیم به نظر های پیشگامان روانشناسی درباره ی روانشناسی تربیت

الف. ویلیام جیمز در روانشناسی تربیتی

بعد از تدوین اولین درسنامه روان‌شناسی با عنوان "اصول روان‌شناسی" به ارائه چندین سخنرانی با موضوع گفتگو با  معلمان پرداخت. جیمز، خاطرنشان ساخت كه روان‌شناسی آزمایشگاهی اغلب نمی‌تواند به ما بگوید كه چگونه به‌طور  اثربخش به كودكان آموزش دهیم. او بر اهمیت مشاهده تدریس و یادگیری در كلاس‌ها به منظور بهبود آموزش تأكید داشت.

یكی از توصیه‌های وی این بود كه معلمان برای كمك به رشد ذهنی كودكان باید درس را از نقطه‌ای شروع كنند كه كمی فراتر از سطح دانش و فهم كودك باشد.

ب. جان دیویی در روانشناسی تربیتی

دومین پیشگام در شكل‌گیری روان‌شناسی تربیتی، جان دیویی است كه نقش بسزایی در كاربرد علمی روان‌شناسی داشت.

دیویی، اولین آزمایشگاه روان‌شناسی تربیتی را در سال 94 در دانشگاه شیكاكو در ایالات متحده امریكا راه‌اندازی كرد.

نخستین ایده او این بود كه به كودك به عنوان یادگیرنده‌ای فعال بنگریم، قبل از دیویی، اعتقاد بر این بود كه كودكان باید ساكت در صندلی‌های خود بنشینند و منفعلانه و طوطی‌وار مطالب را یاد بگیرند. در حالی كه او معتقد بود كه كودكان از طریق عمل كردن به بهترین شكل یاد می‌گیرند.

ما مدیون این ایده او هستیم كه در آموزش باید كودك را به صورت كلی در نظر گرفت و بر انطباق او با محیط تأكید كرد. او اعتقاد داشت كه كودكان را نباید تنها با موضوع‌های تحصیلی مورد آموزش قرار داد بلكه باید آنها یاد بگیرند كه چگونه فكر كنند و با دنیای بیرون از مدرسه انطباق یابند. به‌ویژه وی فكر می‌كرد كه كودكان باید یاد بگیرند كه چگونه مسائل را حل كنند.

دیویی، این ایده آزادمنشانه را زمانی مطرح كرد كه كیفیت آموزش تنها برای عده كمی از كودكان، به‌ویژه پسران خانواده‌های مرفه، مطرح بود. وی یكی از روان‌شناسان و مربیان بانفوذ بود كه بر آموزش مناسب برای همه كودكان گروه‌های مختلف اجتماعی، اقتصادی و قومی اصرار داشت.

پ. ادوارد ثرندایك در روانشناسی تربیتی

سومین پیشگام این عرصه از علم كه می‌توان او را آغازگر تأكید بر سنجش و اندازه‌گیری و ارتقای شالوده علمی یادگیرندگان دانست. ثرندایك، عنوان كرد كه یكی از مهمترین تكالیف مدرسه، پرورش مهارت‌های استدلال كردن در كودكان است. او مطالعه علمی آموزش و یادگیری را بنیان نهاد. به‌ویژه این باور را تقویت كرد كه روان‌شناسی تربیتی باید بنیان علمی داشته و به شدت بر اندازه‌گیری مبتنی باشد.

روش او برای مطالعه یادگیری، هدایت‌كننده روان‌شناسی تربیتی در طول نیمه اول قرن بیستم بود. در روان‌شناسی امریكایی، رویكرد بی.اف.اسكینر كه بر اساس باورهای ثرندایك بنا نهاده شده بود، تأثیر شگرفی بر روان‌شناسی تربیتی در دهه‌های میانی قرن بیستم گذاشت. دیدگاه رفتاری او، دربرگیرنده تلاش‌های وی برای تعیین دقیق بهترین شرایط یادگیری بود

اثر و نقش روانشناسی در آموزش در کلاس

انجمن روان شناسی امریکا، مجموعه ای را منتشر نموده است که در آن 10 اصل مهم و اساسی روان شناسی آموزشی را که در هر کلاس درسی می‌تواند مورد استناد و استفاده معلم‌ها قرار گیرد، گردآوری کرده است.

اصل اول:

باورها و پنداره‌های دانش آموزان در مورد هوش و توانایی‌هایشان، بر عملکرد ذهنی و یادگیری آن‌ها اثر می‌گذارد. در صورتی که دانش آموزان باور داشته باشند قابلیت‌های ذاتی آنان قابل رشد و پیشرفت است، تلاش بیشتری می‌کنند اما در صورتی که باور کنند هوش و استعداد آن‌ها مادرزادی و غیر قابل تغییر است، انگیزه تلاش را از دست می‌دهند.

اصل دوم:

معلومات پیشین دانش آموزان بر یادگیری اکنون آن‌ها اثر می‌گذارد. معلم‌ها باید متوجه تداخل معلومات پیشین دانش آموزان با مباحث درسی جدید باشند زیرا دانسته‌های دانش آموزان تنها در کلاس‌های درس شکل نمی‌گیرد محیط خانواده و اجتماع و تعاملات دانش آموزان با جوانب مختلف زندگی روزمره می‌تواند منابع کسب دانش آن‌ها باشد. این دانسته‌های پیشین می‌تواند بر یادگیری جدید، اثر منفی یا مثبت داشته باشد.

اصل سوم:

توان ذهنی و یادگیری دانش آموزان محدود به مراحل رشد فعلی آن‌ها نیست. تحقیقات جدید نشان می‌دهد که قوای ذهنی دانش آموزان همیشه و در همه موارد محدود به اقتضای سن و سال آن‌ها نیست دانش آموزان می‌توانند به سطوح بالاتری از تفکر و رفتار دست یابند در صورتی که از نظر بیولوژیکی به اندازه کافی رشد یافته باشند، میزانی از آشنایی قبلی یا ارتباط با موضوع درسی را داشته باشند، با موضوعات چالش انگیز رو به رو شوند و در یک محیط آموزشی غنی (همکلاسان با استعداد یا معلم‌های خوب) قرار گرفته باشند.

اصل چهارم:

یادگیری نیاز به بسترسازی دارد بنابراین برای تعمیم آموخته‌ها به موقعیت‌های جدید باید ارتباط بین مطالب جدید و پیشین را برقرار ساخت. انتقال یادگیری جدید به ساختارهای قبلی ذهن کار ساده و خودکاری نیست، دانش آموزان برای ارتباط دادن معلومات جدید با ساختارهای ذهنی سابق خود نیاز دارند که هر چه بهتر و عمیق تر رابطه ای را بین دانش جدید و قدیم خود ایجاد نمایند بنابراین معلم‌ها برای آموزش مفاهیم جدید نیاز به فراهم کردن بستر مناسب از طریق استفاده از انواع روش‌های تدریس، استفاده از مثال‌ها و مصادیق و غیره هستند.

اصل پنجم:

انتقال آموخته‌ها و مهارت‌ها به حافظه بلند مدت نیازمند تمرین است. به تجربه دریافته‌ایم که هیچ مطلب یا مهارتی نمی‌تواند بدون تکرار و تمرین از حافظه کوتاه مدت یا میان مدت وارد حافظه بلند انسان شود. بنابراین برای درونی کردن دانش یا مهارت جدید نیاز به تکرار و تمرین بسیار وجود دارد.

اصل ششم:

بازخورد صریح، واضح و به موقع یادگیری دانش آموزان را افزایش می‌دهد. دانش آموزان برای اینکه جایگاه خود را نسبت به مراحل یادگیری درک کنند و بدانند که تا چه حد بر یک موضوع درسی تسلط یافته‌اند نیاز به دریافت بازخورد توسط معلم دارند. بنابراین بازخورد به موقع، صریح و واضح می‌تواند به دانش آموزان در تائید آموخته‌ها و تصحیح اشتباهات خود کمک کند.

اصل هفتم:

مهارت‌های برنامه ریزی و انضباط شخصی دانش آموزان یادگیری آن‌ها را تسهیل می‌کند بنابراین این مهارت‌ها می‌توانند به دانش آموزان آموخته شوند. دانش آموزانی که از انضباط شخصی برخوردار هستند و برای انجام امور روزمره زندگی از تحصیل و سرگرمی و سایر امور از برنامه ریزی استفاده می‌کنند، بیشتر از سایر دانش آموزان به موفقیت دست می‌یابند بنابراین آموزش مهارت‌های مدیریت وقت و برنامه ریزی می‌تواند جزئی از برنامه درسی مدارس باشد.

اصل هشتم:

خلاقیت دانش آموزان می‌تواند تقویت شود. امروزه می دانیم که خلاقیت پدیده ای ذاتی و غیر قابل تغییر نیست. دانش آموزان می‌توانند از طریق یک برنامه آموزشی مناسب و رویکرد مثبت معلم، خلاقیت و تفکر جانبی خود را تقویت نمایند استفاده از برنامه‌های هنری و تفکر و بحث آزاد می‌تواند در تقویت قوای خلاقیت دانش آموزان مؤثر باشد.

اصل نهم:

انگیزش درونی بهتر و موثرتر از انگیزه‌های بیرونی می‌تواند یادگیری را برای دانش آموزان لذت بخش و شوق انگیز کند. معلم‌ها باید سعی کنند، انگیزه‌های یادگیری دانش آموزان را از عوامل بیرونی و سطحی همچون کسب نمره، رتبه با جایزه مادی، به سمت انگیزه‌های درونی و پایدار همچون میل به دانایی، کمال و زیبایی سوق دهند.

اصل دهم:

انتظارات و برداشت‌های معلم از دانش آموزانش می‌تواند بر عملکرد، انگیزه و یادگیری دانش آموزان مؤثر باشد. تحقیقات نشان می‌دهد قضاوت و برداشت معلم از میزان توانایی و استعداد دانش آموزان می‌تواند بر عملکرد واقعی آن‌ها تأثیر داشته باشد در صورتی که معلم یک دانش آموز را مستعد و باهوش ارزیابی کند، دانش آموز تلاش بیشتری برای جامه عمل پوشاندن به برداشت معلم می‌کند اما اگر معلم دانش آموز را کودن یا بی استعداد تلقی کند، این برداشت به طور ناخودآگاه بر عملکرد دانش آموز اثر منفی می‌گذارد و او را از آموختن و تلاش کردن دلسرد می‌کند (اثر پیگمالیون).

نتیجه گیری

نتیجه میگیریم که روانشناسی تاثیر بسیار مهمی بر کلاس درس و موفقیت معلم در تدریس می گذارد معلم با استفاده از اصول روانشناسی می تواند نیاز های دانش آموزان چه از لحاظ جسمی وروانی ،آسایش وآرامش ،کاهش اضطراب در کلاس وچه از لحاظ  افزایش یادگیری را بر طرف کند و دانش آموزان را درجهت رشد و شکوفایی هرچه بهتر قرار دهد.


منابع:

https://elearnpars.org/article/article-Educational-Psychology-2

 https://article.tebyan.net/267133/

https://amoozak.org 20 اصل در روانشناسی اموزشی در کلاس درس سایت اموزک

شرحی از زنبور عسل، عسل و فواید آن و چگونگی پرورش زنبور عسل

معرفی(افراد مشهور، مریم میرزاخانی)

دیار من گیلان (امام زاده اسحاق)

كه ,دانش ,یادگیری ,معلم ,آموزان ,دانش‌آموزان ,دانش آموزان ,آن ها ,است كه ,را به ,یكی از ,دانش آموزان می‌تواند ,دانش آموزان می‌توانند ,نیازهای اولیه شاگردان

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها